کلمه «عشق» کلمه غلطاندازی است، چرا که فرایندهای مختلفی که گاهی با هم شباهتی هم ندارند به همین نام خوانده شدهاند به همین دلیل توصیهها و تذکرههایی که در باب عشق آمده است ممکن است برای یکی از این فرایندها معتبر باشد در حالی که برای دیگری فاقد اعتبار باشد. به همین لحاظ در ابتدای بحث کلمات دیگری را جایگزین واژه عشق میکنم. شیفتگی (Passion) شیفتگی حالتی است که از میل شدید به ارتباط و نزدیکی با یک فرد به طوری که فرد دیگری نتواند جایگزین او گردد. این جمله که از دکتر شریعتی نقل شده این حالت را به زیبایی توصیف میکند: «عشق یعنی حالتی که یک نفر برایت بزرگ شود به اندازه دنیا، و دنیا برایت کوچک شود به اندازه یک نفر». طبعا در این حالت فرد نمیتواند یک مصاحب و معاشر دیگر را جایگزین فرد مورد نظر بکند و یا این که نمیتواند به معاشقه و نزدیکی با فرد دیگری هرچند زیباتر و جذابتر راضی شود. او برای رفع نیاز عاطفی و ج-ن-سی خود تنها فرد مورد نظر را انتخاب میکند و او را به همه ترجیح میدهد به این لحاظ در هر موقعیتی که او حضور ندارد جای خالی او را احساس میکند.
سرنوشت شیفتگی
از آنجا که شیفتگی یک حالت تحریک شدید سیستم هیجانی فرد است نمیتواند به صورت همیشگی تداوم داشته باشد. سیستم عصبی دچار تخلیه نورترانسمیتری (Depletion) میشود و شیفتگی به پایان میرسد. هرچه شدت تحریک بیشتر باشد زمان تداوم شیفتگی کوتاهتر است به عبارتی «شدت × مدت = عدد ثابت (k)» اگر شیفتگی اساس زیستی (بیولوژیک) داشته باشد، یعنی بنیاد آن بر غریزه ج-ن-سی استوار باشد با یک دوره ارتباط ج-ن-سی (که البته طول دوره و تعداد دفعات مقاربت در هر فرد با فرد دیگر متفاوت است) فروکش میکند. فروکش کردن به این معنا نیست که دیگر علاقهای به نزدیکی با فرد موردنظر وجود ندارد بلکه به این معناست که آن حالت ویژه بودن و منحصر به فرد بودن او از بین میرود. شیفتگیهایی که زمینه جنسی داشته باشند اگر منجر به نزدیکی (s-e-x) نشوند بسیار طولانیتر میشوند زیرا به قول آرتور شوپنهاور ، فیلسوف آلمانی، «اراده معطوف به حیات» برای تکمیل «گنجینه ژنی» نیاز به مقاربت این دو نفر دارد، لذا ممکن است سالها این اشتیاق را تازه نگه دارد تا شانس این واقعه (s-e-x) را افزایش دهد. البته در این زمینه هم، به همان دلیل «خستگیپذیری عصبی» قانون «شدت ضرب در مدت مساوی است با عدد ثابت» صادق است
یکی دیگر از ویژگی های این شیفتگی ها، احساس تملّک است. دیگری کنترلگری شدید است...؛ به همین دلایل است(رابطه ی ج-ن-سی، ارضاء حس مالکیت، رفع عطش اراده ی معطوف به حیات و به چنگ آوری و...) که عشّاقی که سال ها با تب و تاب بسیار در پی تصاحب و تملّک یکدیگر بودند، همین که در قالبی مثل ازدواج به هم می رسند و به اصطلاح به تملک اش در می آید و باد و عطش نیاز ج-ن-سی خالی می شود، در فاصله ی کوتاهی دچار مشکل می شوند، گاهی از یکدیگر متنفر می گردند و در موارد بسیاری، ناچار به جدایی می شوند.
آیا شیفتگی میتواند مفید باشد؟
طبعا شیفتگیج-ن-سی از آن رو که باعث غنای بیشتر گنجینه ژنی میشود میتواند برای روند تکامل حیات (evolution) مفید باشد اما در اینجا هدف از سوال این است که آیا شیفتگی برای خود فرد شیفته هم میتواند مفید واقع شود یا نه.
پاسخ این پرسش هم مثبت است. در فرآیند شیفتگی فرد قدرت و شهامت آن را مییابد که برخلاف قواعد منطقی، عقل محاسبهگر و تفکر هدفمحور رفتار کند. او می.تواند آموختهها، عادتها، سنتها و چارچوبهای فرهنگی، اجتماعی و مذهبی را در هم بشکند و از «خط قرمزها» عبور نماید. در چنین حالتی، شیفتگی میتواند فرصتی فراهم آورد برای حرکت از تعصب و تحجر و عقیدهپرستی به انعطاف و بازنگری و پلورالیسم.
در چنین وضعیتی که نمونه آن را در قصه «شیخ صنعان» در کتاب «منطق الطیر» فریدالدین عطار میخوانیم، شیفتگی همچون آتشی است که فرد، «من مألوف و متعارف» خود را «ققنوس وار» در آن میسوزاند تا از خاکستر او «من جدیدی» شکل گیرد.
نشانه چنین وضعیتی این است که فرد پس از یک دوره شیفتگی با نظام ارزشی و چارچوب هویتی جدیدتری که پختهتر، وسیعتر و منعطفتر و پرمداراتر از هویت قبلی است بیرون میآید و از خاطره شیفتگی خود به سان آموزشگاهی که علیرغم دشواریهایش او را توانمندتر کرده است یاد میکند.
آنجا که عرفا و حکما زبان به تمجید از عشق گشودهاند نظر به این جنبه از شیفتگی داشتهاند چنان که جبران خلیل جبران، نویسنده و نقاش لبنانی، میگوید: «تنها دو چیز انسان را عمیقا تغییر میدهند مرگ و عشق!»
خود فرا روی (self-Transcendation)
خود فراروی حالتی روانشناختی است که فرد از مصروفکردن و حتی فدا کردن خود برای دیگری لذت میبرد. این «دیگری» یا به قول سیلوانو آریتی (Significant other) میتواند یک انسان دیگر باشد یا یک کشور، یک حزب، یک آرمان، یک پروژه پژوهشی یا هر چیز دیگری باشد.
چه افرادی همچون ارنستو چگوارا و مصطفی چمران، که جان خود را فدای یک آرمان کردند، چه افرادی چون آموندسن و ماژلان که جان بر سر اکتشاف سرزمینهای جدید گذاشتند و چه داوطلبانی که حاضر شدند آب آلوده مردابها را بنوشند تا به کشف چگونگی ابتلا به مالاریا کمک کنند در چنین وضعیتی قرار داشتند.
حالتی که در این نوع «عشق» وجود دارد برای فرد تجربه کننده آن کاملا با وضعیت «شیفتگی» متفاوت است. شیفتگی به صورت نوعی هیجان برانگیزاننده همراه با درجاتی از خلسه و نشئه خود را نشان میدهد. چنین حالتی را در تجربه خود فرا روی نمیبینیم.
تجربه خود فرا روی با نوعی وضعیت «سرسختی» یا Hardiness خود را بروز میدهد که به گفته «کوباسا» شامل سه مولفه است: احساس منبع کنترل درونی، تعهد و چالشپذیری. در این وضعیت نوعی تسلیمناپذیری، اراده خللناپذیر و مقاومت در برابر شدائد و سختیها در فرد تظاهر مییابد که او را برای رسیدن به هدف و عمل به وظیفه یاری میدهد.
گرچه خود فرا روی قدرتروانی فرد را افزایش میدهد و از این رو میتواند نقش مفید و سازندهای در زندگی فرد داشته باشد اما این سکه روی دیگری هم دارد. چنین وضعیتی می تواند با احساس همه چیز توانی (Omnipotence)، شکستناپذیری، فناناپذیری و خودشیفتگی (Narcissism) بروز کند و در نتیجه فردی خودمحور، انعطافناپذیر و جزماندیش ساخته شود. چنین فرایندی را کارل گوستاو یونگ، روانپزشک سوئیسی، «تورمروانی» (Psychic inflation) نامیده است و به خطر آن اشاره کرده است.
دکتر محمد رضا سرگلزایی