» رمضان
هنوز کارهای خرید و تجهیز دفتر استانبول تموم نشده بود.از دو ماه قبل مارکتینگ رو شروع کرده بودم و احمِت اولین مشتری من توی بازار جدید بود. به پیشنهاد ایشون توی یک کافه خیلی جذاب با هم قرار گذاشته بودیم و طبق معمول نیم ساعت زودتر اونجا نشسته بودم و قهوه میخوردم. به همراه یک خانم به نظر ایرانی وارد شد. با هم دست دادیم و همراهش را معرفی کرد . خانم بهار، مترجم من هستن!
خانم بهار شروع کرد به صحبت در مورد پروژه ، کلا ترکها خیلی اهل یادگیری زبان انگلیسی نیستن و معمولا از مترجم استفاده میکنن.
تمام مدت من به کتوشلوار و کراوات گرون قیمتش توجه میکردم. احمت یک بیزنسمن خیلی خوشتیپ، خوش اخلاق و موفق بود.
قهوه سفارش دادم و برای همه قهوه آوردن ولی احمت لب به قهوه نزد.
در پایان گفتگوی یک ساعتهای که داشتیم هوا کاملا تاریک شده بود. احمت رو کرد به من و گفت: من امروز خیلی خوشحال هستم چون همزمان با شروع ماه رمضان با شما آشنا شدم و دوست دارم به همین مناسبت افطار مهمان من باشید!
گفتم: افطار؟
گفت: بله مگه شما مسلمان نیستی؟
گفتم: چرا ولی روزه نیستم، خیلی تعجب کردم که شما روزه هستین
گفت: روزه خیلی عالیه، میهمانی خداست!
---
همون لحظه به این فکر میکردم که اینجا هیچ اجباری به روزه و جریمهای برای روزه خواری نیست. چی باعث شده که این آدم ثروتمند و خوشتیپ، اینقدر از رسیدن ماه رمضان خوشحال باشه
بعدها فهمیدم که نگاه مسلمانان دیگه به ماه رمضان و عید فطر مثل حسی هست که ما به شب یلدا داریم.
Linkedin : امیر حسین اسماعیلی