» حکمت رویا ...
حکمت رویا
متن مصاحبه دکتر محمدرضا سرگلزایی با موضوع حکمت رؤیا در ماهنامه اطلاعات حکمت و معرفت
اگر موافق باشید بحث را با شرح مختصر نگاه «فروید» و «یونگ» به رؤیا پی بگیریم. به این معنا که بفرمایید این دو مشخصاً در کدامیک از بخشهای این موضوع با هم اتفاق نظر داشتهاند و در کجا از هم جدا شدهاند؟
همانطور که میدانید، در جریان روانکاوی دورۀ مدرن، توجه به رؤیاها نهتنها جریانی قداستورزانه نیست بلکه جریانی است قداستزدایانه، بنابراین به تعبیر «اریک فروم» در کتاب «زبان از یادرفته»، وقتی فروید به رؤیاها نگاه میکند در حقیقت به خویشتن سُفلای (lower self) ما مینگرد که شامل همۀ آن چیزهایی است که حیوانی یا بدوی یا کودکانه هستند؛ یعنی همۀ آن بخشی که باور داریم وقتی رشد کردهایم و به اینجا رسیدهایم، آن را پشت سر گذاشتهایم و در نتیجه نادیدهاش میگیریم. اما در حقیقت آن بخش، همواره در درون ما هست؛ مثلا هنگامی که عصبانی میشویم دندانهایمان را به هم میساییم یعنی در درونمان کششی وجود دارد که باعث میشود دلمان بخواهد مانند میمونهای بزرگ گاز بگیریم ولی چنین کاری را انجام نمیدهیم؛ اما درنهایت، این جزء از درونمان خود را در رؤیا به ما نشان میدهد.
یعنی فروید ناخودآگاه را جنبۀ پستتر وجود ما میدانسته؟
بله ساحت ناخودآگاه از منظر فرویدی، جنبۀ پستتر وجود ماست. در حقیقت در حوزۀ روانشناسی اینکه ساحت ناخودآگاه را ساحتی برتر بدانیم، دیدگاهی یونگی است. بنابراین، در جریان روانشناسی که پس از عصر صنعتی پدید میآید، یونگ بود که برای اولین بار دوباره ساحت پر رمز و راز رؤیا را ساحتی علیا دانست. البته تأکید میکنم که دربارۀ همۀ رؤیاها صحبت نمیکنیم. یونگ میگوید که از نظر فروید، «ناخودآگاه ما همچون مهدکودکی است، من هم اعتراف میکنم که در درون خودم مهدکودکی دارم، اما حجم آن در مقابل حجم عظیم تاریخ ناچیز است». نظر یونگ این است که تمام دستاوردهای تاریخی بشر در ناخودآگاه عُلیای ما که در درون همۀ ما قرار دارد، انباشته شده است؛ اما یونگ در باب اینکه این دستاورد چگونه منتقل میشود، توضیحی ندارد: «آیا براساس نگاهی لامارکی این دستاوردها روی ژنهای ما ذخیره میشوند یا ساحتی غیرژنی و غیرمادی وجود دارد؟» و البته ما هنوز هم برای آن توضیحی نداریم. بنابراین، این باور که تمام دستاورد تاریخی-فرهنگی گونۀ بشر به ما منتقل شده و اگر بتوانیم بهنحوی با آن ارتباط برقرار کنیم میتواند مثل یک خردمند، یک گورو، مرشد، قطبنما یا مربی به ما کمک کند، نکتۀ جدیدی است که یونگ به عصر مدرن اضافه میکند.
پرسش: بنابراین آیا میتوان گفت که هم فروید و هم یونگ، محتویات ناخودآگاه ما را ارزشگذاری میکنند، به این معنا که هیچ یک از آنها، این ساحتی پنهان در وجود ما را خنثی در نظر نمیگیرند؟
دکتر سرگلزایی: بله، هم فروید و هم یونگ نگاه خنثی به این قضیه ندارند و هریک به شیوهای به ارزیابی آن میپردازند و این ارزیابی مثبت یا منفی بستگی دارد به اینکه نگاه ما به عقل بشری چگونه است. اگر برای عقل قائل به ارزشمندی باشیم، دربارۀ هر آن چیزی که در مقابل عقل باشد ارزشداوری منفی صورت میگیرد، حال چه غریزه باشد یا تفکر غیرمنطقی یا تلقین. اینکه یونگ به ساحت ناخودآگاه بار ارزشی مثبت میدهد از آن روست که یونگ به نوعی عقل تاریخی هگلی باور دارد. بدین معنا که او معتقد است هریک از ما یک عقل فردی داریم که هر چقدر هم که کامل باشد هیچگاه نمیتواند از عقل تاریخی فراتر رود. بنابراین یونگ و فروید بر مبنای فضیلت عقل موضعگیری میکنند؛ اما عقلی که فروید برای آن فضیلت قائل میشود، همان «خودآگاهی» است، در حالیکه عقلی که از نظر یونگ دارای فضیلت است عقل تاریخی، روح تاریخ یا به تعبیر یونگ «ناخودآگاه جمعی» ماست. در نتیجه در مقابل فضیلت عقل فردی من، غریزۀ جنسی من امری سفلی میشود. یونگ هم به فضیلت عقل باور دارد اما عقل فردی ما را عقل بسیار ناقصی میداند و یک عقل تاریخی را از عقل من عاقلتر میداند.
پرسش: اگر منظور شما از این عقل تاریخی همان ناخودآگاه جمعی (Collective unconsciousness) باشد به نظر میرسد که یونگ بهنوعی گاهی هم نظر منفی به آن دارد؛ مثلا، جاییکه بیان میکند بارهای منفی هم از طریق این ناخودآگاه جمعی به نسلهای بعدی منتقل میشود.
دکتر سرگلزایی: نه، در حقیقت آن چیزی که یونگ نسبت به آن نظر منفی دارد، سرکوب (repression) است. سرکوب به این منجر میشود که بخشی از ناخودآگاه فردی یا جمعی من، مبدل به سایه (shadow) شود. این سایه به همان میزانی که سرکوب شود، انرژی پیدا میکند. میتوان این گونه تفسیر کرد که نگاه علمی آن زمان، بر اساس مکانیک نیوتنی و لاپلاسی در باب نیروها و فشار، فروید و یونگ را تحت تأثیر قرار داده بود و بدینگونه، این قانون مکانیک که برای هر نیرو عکسالعملی است مساوی و در خلاف جهت آن، برای آنها تبدیل به یک استعاره میشود. بر این مبنا، هنگامی که مثلا بهخاطر نظام تربیتی یا فرهنگی، درصدد سرکوب سائق یا غریزهای برآییم، آنچه سرکوب شده نیست و نابود نمیشود، بلکه به شکلی دیگر و در جایی دیگر با همان انرژی سرکوب، خود را نشان خواهد داد.
از نظر یونگ، هنگامی ناخودآگاه جمعی جنبۀ منفی پیدا میکند که بخشی از آن بهشدت سرکوب شده باشد و بخواهد انرژی خود را پس دهد. مثلا از منظر او ملت آلمان، در بخشی از دوران پیش از جنگ جهانی دوم، بیش از حد بخش غریزی و حیوانی خود را سرکوب کردند و خود را بیش از آنچه بودند فرهنگی تلقی کردند. در نتیجه به تعبیر یونگ، تمامی این غرایز بدوی و ابتدایی ملت آلمان به اژدهایی نهفته مبدل شد. یونگ در اینجا از تعبیر ووتان استفاده میکند که در افسانههای آلمانی، هیولایی نهفته در زیرِ زمین است. او خیزش نازیسم و فاشیسم آلمانی را در اثر چنین فرایندی میداند. این موضوع هم دربارۀ کشور آلمان و هم کشورهای دیگری صادق است که در دورهای از تاریخ، استثمارگر و دزد دریایی بودهاند؛ مثل اسپانیا که استعمارگر بوده و ایتالیا که وارث امپراطوری رم باستان بوده است. اینها پس از ورود به عصر فرهنگیِ مبتنی بر ارزش انسان (اومانیسم) آن بخش غارتگر خود را سرکوب کردند و سعی کردند تا ارتباط خود را با حیوان وحشی درونشان قطع کنند و بسیار مبادی آداب و فرهنگی رفتار کنند؛ اما، فاشیسم توانست این کشش موجود در ناخودآگاه جمعی آنها را بیرون بکشد. در واقع فاشیسم موسیلینی آمد تا یک امپراطوری مانند رم باستان را بیرون بکشد، نازیها آمدند تا ووتان ملت آلمان را بیرون بکشند، فاشیستهای اسپانیایی آمدند تا آن استعمارگری و استثمارگری یک اسپانیایی را بیرون بکشند. بنابراین، میتوان گفت که سرکوب است که منفی است زیرا باعث تجمع انرژی در لایههای زیرین روان میشود، اما اینکه ناخودآگاه جمعی ذاتا منفی باشد، خیر. البته عرض کردم که یونگ میگوید من هم مثل فروید باور دارم که بخشی از ما بخش سفلی است. مثلا اجابت مزاج کردن یک رهبر اپرا در مقایسه با زمانی که او در حال رهبری اپرا است وجه اسفل او در نظر گرفته میشود. البته ممکن است کسی مانند میشل دومونتنی که نگاه ناتورالیستی افراطی دارد این مثبت و منفی یا وجه سفلی و علیا را قبول نداشته باشد اما بر مبنای این پیشفرض کانتی که وجه فرهنگی و زیباییشناسی (aesthetics) انسان بر وجه تنانه (somatic) و غریزی او غلبه دارد، فعالیت هنری افضلتر از فعالیت گوارشی است.
بنابراین اگر فکر کنیم که فقط یک عقل داریم و یک غیرعقل (غریزه، عرف، عادت…) طبیعتاً کل ناخودآگاه جمعی، غیرعقلی محسوب میشود که سرکوبش کردهایم و آن، من سفلای ماست. اما چون یونگ بخشی از ناخودآگاه جمعی را فراعقلی میداند که عقل است اما عقل تاریخی یا عقلگونه و خرد جمعی است، پس به یک «خویشتن علیا» (upper self) یا بهقول حافظ «جان عِلوی» باور دارد.