بازدید سایت خود را میلیونی کنید


» در باب عشق - دکتر محمد رضا سرگلزایی

در باب عشق - دکتر محمد رضا سرگلزایی

در باب عشق - دکتر محمد رضا سرگلزایی


کلمه «عشق» کلمه غلط اندازی است. چرا که فرایندهای مختلفی که گاهی با هم شباهتی هم ندارند به همین نام خوانده شده‌اند به همین دلیل توصیه‌ها و تذکره‌هایی که در باب عشق آمده است، ممکن است برای یکی از این فرایندها معتبر باشد در حالی که برای دیگری فاقد اعتبار باشد. به همین لحاظ در ابتدای بحث کلمات دیگری را جایگزین واژه عشق می‌کنم.


• شیفتگی (Passion):

شیفتگی حالتی است که از میل شدید به ارتباط و نزدیکی با یک فرد به طوری که فرد دیگری نتواند جایگزین او شود. این جمله که از «دکتر شریعتی» نقل شده این حالت را به زیبایی توصیف می‌کند:

«عشق یعنی حالتی که یک نفر برایت بزرگ شود به اندازه دنیا، و دنیا برایت کوچک شود به اندازه یک نفر».


آیا مدیتیشن می تواند افکار منفی را از بین ببرد؟ مطلب مرتبط آیا مدیتیشن می تواند افکار منفی را از بین ببرد؟

طبعا در این حالت فرد نمی‌تواند یک مصاحب و معاشر دیگر را جایگزین فرد موردنظر بکند و یا این که نمی‌تواند به معاشقه و نزدیکی با فرد دیگری هرچند زیباتر و جذاب‌تر راضی شود. او برای رفع نیاز عاطفی و جنسی خود تنها فرد مورد نظر را انتخاب می‌کند و او را به همه ترجیح می‌دهد به این لحاظ در هر موقعیتی که او حضور ندارد جای خالی او را احساس می‌کند.


سرنوشت شیفتگی:

از آنجا که شیفتگی یک حالت تحریک شدید سیستم هیجانی فرد است، نمی‌تواند به صورت همیشگی تداوم داشته باشد. سیستم عصبی دچار تخلیه نوروترانسمیتری (Depletion) می‌شود و شیفتگی به پایان می‌رسد. هرچه شدت تحریک بیشتر باشد زمان تداوم شیفتگی کوتاه‌تر است به عبارتی «شدت × مدت = عدد ثابت (k) »

اگر شیفتگی اساس زیستی (بیولوژیک) داشته باشد، یعنی بنیاد آن بر غریزه جنسی استوار باشد با یک دوره ارتباط جنسی (که البته طول دوره و تعداد دفعات مقاربت در هر فرد با فرد دیگر متفاوت است) فروکش می‌کند. فروکش کردن به این معنا نیست که دیگر علاقه‌ای به نزدیکی با فرد موردنظر وجود ندارد بلکه به این معناست که آن حالت ویژه بودن و منحصر به فرد بودن او از بین می‌رود.

شیفتگی‌هایی که زمینه جنسی داشته باشند اگر منجر به نزدیکی (sex) نشوند بسیار طولانی‌تر می‌شوند زیرا به قول «آرتورشوپنهاور»، فیلسوف آلمانی، «اراده معطوف به حیات» برای تکمیل «گنجینه ژنی» نیاز به مقاربت این دو نفر دارد، لذا ممکن است سال‌ها این اشتیاق را تازه نگه دارد تا شانس این واقعه (sex) را افزایش دهد. البته در این زمینه هم، به همان دلیل «خستگی‌پذیری عصبی» قانون «شدت ضرب در مدت مساوی است با عدد ثابت» صادق است.

 

اما اگر شیفتگی اساس نوستالژیک داشته باشد یعنی فرد محبوب به صورت «نمادین» جایگزین یک ابژه مهم از دست رفته برای فرد شده باشد طبعا نزدیکی و دوری نمی‌تواند فرآیند شیفتگی را تغییر دهد. برای حل این مساله ابتدا به کشف این فرآیند «انحلال سوگ» (Grief Resolution) نیاز خواهیم داشته چرا که در واقع سوگ انحلال نیافته و مزمن است که زمینه ساز این شیفتگی شده است. در واقع در مدل انحلال سوگ «الیزابت کابلرراس»، این شیفتگی بخشی از فرآیند «چانه زنی» (Bargaining) در سوگواری است.


آیا شیفتگی می‌تواند مفید باشد؟

طبعا شیفتگی جنسی از آن رو که باعث غنای بیشتر گنجینه ژنی می‌شود می تواند برای روند تکامل حیات (evolution) مفید باشد اما در اینجا هدف از سوال این است که آیا شیفتگی برای خود فرد شیفته هم می‌تواند مفید واقع شود یا نه.

پاسخ این پرسش هم مثبت است. در فرآیند شیفتگی فرد قدرت و شهامت آن را پیدا می‌کند که برخلاف قواعد منطقی، عقل محاسبه‌گر و تفکر هدف محور رفتار کند. او می تواند آموخته‌ها، عادت‌ها، سنت‌ها و چارچوب‌های فرهنگی، اجتماعی و مذهبی را در هم بشکند و از «خط قرمزها» عبور کند. در چنین حالتی،شیفتگی می تواند فرصتی فراهم آورد برای حرکت از تعصب و تحجر و عقیده‌پرستی به انعطاف و بازنگری و پلورالیسم.

در چنین وضعیتی که نمونه آن را در قصه «شیخ صنعان» در کتاب «منطق الطیر» فریدالدین عطار می‌خوانیم، شیفتگی همچون آتشی است که فرد، «من مالوف و متعارف» خود را «ققنوس وار» در آن می‌سوزاند تا از خاکستر او «من جدیدی» شکل گیرد.

نشانه چنین وضعیتی این است که فرد پس از یک دوره شیفتگی با نظام ارزشی و چارچوب هویتی جدیدتری که پخته‌تر، وسیع‌تر و منعطف‌تر و پرمدارا تر از هویت قبلی است بیرون می آید و از خاطره شیفتگی خود به سان آموزشگاهی که علیرغم دشواری هایش او را توانمندتر کرده است یاد می‌کند.

آنجا که عرفا و حکما زبان به تمجید از عشق گشوده‌اند نظر به این جنبه از شیفتگی داشته‌اند چنان که «جبران خلیل جبران»، نویسنده و نقاش لبنانی، می‌گوید:

«تنها دو چیز انسان را عمیقا تغییر می‌دهند مرگ و عشق!»

 

خود فرا روی (self- Transcendation):

خود فراروی حالتی روان‌شناختی است که فرد از مصروف کردن و حتی فدا کردن خود برای دیگری لذت می‌برد. این «دیگری» یا به قول «سیلوانو آریتی» (Significant other) می تواند یک انسان دیگر باشد یا یک کشور، یک حزب، یک آرمان، یک پروژه پژوهشی یا هرچیز دیگری باشد.

چه افرادی همچون «ارنستو چگوارا» و «مصطفی چمران»، که جان خود را فدای یک آرمان کردند، چه افرادی چون «آموندسن و ماژلان» که جان بر سر اکتشاف سرزمین‌های جدید گذاشتند و چه داوطلبانی که حاضر شدند آب آلوده مرداب‌ها را بنوشند تا به کشف چگونگی ابتلا به مالاریا کمک کنند در چنین وضعیتی قرار داشتند.

حالتی که در این نوع «عشق» وجود دارد برای فرد تجربه کننده آن کاملا با وضعیت «شیفتگی» متفاوت است. شیفتگی به صورت نوعی هیجان برانگیزاننده همراه با درجاتی از خلسه و نشئه خود را نشان می دهد. چنین حالتی را در تجربه خود فرا روی نمی‌بینیم.

تجربه خود فرا روی با نوعی وضعیت «سرسختی» یا Hardiness خود را بروز می‌دهد که به گفته «کوباسا» شامل سه مولفه است: احساس منبع کنترل درونی، تعهد و چالش پذیری. در این وضعیت نوعی تسلیم ناپذیری، اراده خلل ناپذیر و مقاومت در برابر شدائد و سختی‌ها در فرد تظاهر پیدا می‌کند که او را برای رسیدن به هدف و عمل به وظیفه یاری می‌دهد.

گرچه خود فرا روی قدرت روانی فرد را افزایش می‌دهد و از این رو می‌تواند نقش مفید و سازنده‌ای در زندگی فرد داشته باشد اما این سکه روی دیگری هم دارد. چنین وضعیتی می‌تواند با احساس همه‌چیزتوانی (Omnipotence)، شکست‌ناپذیری، فنا ناپذیری و خود‌شیفتگی (Narcissism) بروز کند و در نتیجه فردی خودمحور، انعطاف‌ناپذیر و جزم‌اندیش ساخته شود. چنین فرایندی را «کارل گوستاویونگ»، روان‌پزشک سوئیسی، «تورم روانی» (Psychic inflation) نامیده است و به خطر آن اشاره کرده است.

 

تحلیل خود فرا روی

گرچه با یک نگاه فرویدی ممکن است چنین وضعیت خود فرا روی را فرآیندی نورتیک بدانیم که ناشی از «مازوخیسم» است، نظریه پردازانی مثل «ویکتور فرانکل» خود فرا روی را مسیر ضروری برای خود شکوفایی (Self-actualization) می دانند و دکتر «آلکسیس کارل» جراح عروق و فیزیولوژیست بزرگ فرانسوی که موفق به دریافت معتبر ترین جوایز علمی از جمله جایزه نوبل پزشکی شده است خود فراروی را از نیازهای والای انسانی می‌داند.

به نظر می‌رسد هر دو نگاه صحیح باشند. خود فرا روی، بسته به این که چگونه مدیریت شود می‌تواند فرصت یا برعکس تهدید باشد. خود فرا روی مدیریت نشده می‌تواند باعث قربانی شدن بی‌دلیل یک فرد یا حتی یک نسل شود.

خود فرا روی بدون برخورداری از مهارت‌هایی همچون «خود ارزیابی» (self-evaluation) و «شک ورزی» (Skepticism) فرد را مستعد «تورم روانی» می‌سازد.


بازی روانی (Game)

عشق می تواند یک بازی روانی باشد. راهی برای سرگرم شدن و اشتغال (occupation) برای فرار از دو راهی وجود (existential Dilemma).

دو راهی وجودی مرحله نهایی رشد روانی انسان است. جایی که انسان مختار است بالغ شود و «وضعیت دشوار بشری» را بپذیرد یا برعکس در خواب و خیال‌های کودکانه خود باقی بماند.

«وضعیت بشری» مواجه شدن انسان با نادانی‌ها و ناتوانی‌های خویش است. جایی که انسان متوجه می‌شود، اغلب قصه‌هایی که در مورد معنای زندگی، مرگ و درستی و نادرستی باور کرده بوده، چالش‌پذیر و قابل نقد و شک‌ هستند. دانستن این نادانی‌ها و ناتوانی‌ها انسان را با «اضطراب وجودی» (existential anxiety) مواجه می‌کند و بسیاری از انسان‌ها به دنبال سرگرم کردن خود با بازی‌هایی می‌روند تا از مواجهه با این اضطراب طاقت‌فرسا رهایی پیدا کنند.

دلبستگی به یک فرد دیگر و دل‌مشغولی دائمی با او یکی از بازی‌هایی است که انسان ها برای فرار از اضطراب وجودی بر می‌گزینند.

«اروین یالوم» روان‌پزشک اگزیستانسیالیست آمریکایی برای حل و فصل رابطه عاشقانه‌ای که با چنین فرایندی شکل گرفته است توصیه می‌کند که لازم است فرد متانت و تحمل پذیرش اضطراب وجودی را پیدا کند. در غیر این صورت فرد برای رهایی از «درد هوشیاری» به «خمر بازی روانی» یا به قول مولانا «زمر» می‌گریزد:

می‌گریزند از خودی در بی‌خودی/ یا به خمری یا به «زمر»‌ای مهتدی

تا دمی از هوشیاری وارهند / ننگ خمر و زمر بر خود می‌نهند.


منبع : دکتر محمد رضا سرگلزایی

اینستاگرام : drsargolzaei




بازدید سایت خود را میلیونی کنید
فرم ارسال نظر


مطالب پیشنهادی از سراسر وب




  تهران وکیل   |   گردشگری ارم بلاگ   |   فروش تجهیزات ویپ   |   مشاور ایرانی در لندن  


آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین مطالب مجله


درمان انواع بیماری ها با مصرف آب قلیایی درمان انواع بیماری ها با مصرف آب قلیایی مشاهده