یک داستان در کتاب مدرسه قدیم ما بود که می گفت پادشاهی مجنون بر بالایی می نشست و کیسه از الماس و زمرد و زبرجد به دست می گرفت و آنها را یکی پس از دیگری به آب می انداخت و می گفت از صدایشان وقتی در آب می افتند خوشم می آید. فردی در آنجا به حکیمی گفت می بینی پادشاه مجنون چگونه جواهرات را یکی پس از دیگری به باد می دهد؟ آن حکیم پاسخ داد بله اما ارزش لحظاتی از عمرش که به بطالت میگذرد بالاتر است.. حال این داستان زیبا که نشان می دهد ثانیه های عمر ما هر کدامشان از یک الماس و زمرد هم گرانبهاتر هستند حکایت این روزهای من و شماست. در شبکه های اجتماعی انبوهی از پیامهای کم اهمیت یا بی اهمیت که برای یکدیگر می فرستیم و یا لایک می زنیم و یا روی آن کامنت می نویسیم. هر کدام از ما ناخودآگاه چند ثانیه ای وقتمان به نوشتن یا خواندن هر پیام می رود و به خودمان می آییم و می بینیم چند ساعت در روز وقتمان به هیچ گذشت. بیایید در حق هم جفا نکنیم و چیزی را بنویسیم و نشر دهیم که ارزشی برای دیگران دارد
امیر حسین میرزا بیگی
عالی واقعا