اخیرا مراجعی داشتم خانمی حدودا ۶۰ ساله که در جوانی فردی را دوست داشته ولی پدرش او را اجباری به عقد مرد دیگری درمیاورد که علاقه ای به او نداشته، حاصل این ازدواج چند فرزند است که یکی از آنها عقب ماندگی ذهنی داردو همسرش هم مردی سلطه گر و پرخاشگر است که در این سن هم دست از توهین و کتک وی برنداشته است.
میگفت ۴۰ سال است هرروز که از خواب بلند میشوم دعا مبکنم امروز عاشق همسرم شوم ولی روز تمام میشود و فقط به نفرت و خشمم افزوده میشود.
او سالهاست افسردگی دارد و دارو میخورد و چندین بار در بیمارستان روانی بستری شده و تابحال بهبودی چندانی نداشته.
وقتی گریه میکرد و میگفت دلم میخواهد من هم عشق را تجربه کنم و عاشق همسرم باشم ولی نمیتوانم، من جز سکوت پاسخی نداشتم.
واقعا زندگی بی عشق چقدر بی معناست. او در آستانه ۶۰ سالگی هنوز منتظر عشق بود و کمبودش را احساس میکرد.
نه آنهایی که ریسک نمیکنند تا وارد رابطه شوند و دنبال آدم و رابطه ای بی نقص هستند، عشق را تجربه میکنند، و نه آنهایی که هرروز در رابطه ای جدید هستند.
یافتن عشق واقعی جرات میخواهد
جرات رنج کشیدن، تنها شدن و حتی آسیب دیدن. باید آدم نامناسب را دید و شناخت تا فرد مناسب را پیدا کنیم
کسی که به او اعتماد داریم و به آرامش و پیشرفت ما کمک خواهد کرد و در کنارش احساس خوشبختی میکنیم.
امیدوارم هیچکس در این دنیا از تجربه عشق واقعی بی نصیب نماند و البته به همان اندازه امیدوارم در توهم عشق، در روابط اشتباه گیر نکنیم.
المیرا آریانا